خدایا خواستم دل نوشته ای برایت بنویسم اما چه بنویسم که تو از راز درونمخبر داری و حس درونم را می دانی ٬ از چه بگویم که همه دلواپسی هایم را تک تک می دانی .
از درد هر روزه ام بگویم که تو بر آن آگاهی یا از دلتنگی هایم که خودبر آن واقفی
از خستگی های روزانه ام درد دل کنم یا از تنهایی های شبانه ام بگویم کهتو در تمام لحظه لحظه شب و روزم حضوری پررنگ داری.
خدایا ! می دانم هستی چون عطر حضورت را همیشه حسمی کنم و در بی کسی هایم یادت آرامم می کند.
خدایا ! می دانم هستی چون وقتی کسی دلم را می شکندتکه های آن را تو به هم می چسبانی.
خدایا ! وقتی از همه کس و همه چیز و همه جا ناامیدشدم تو بودی که چشمه های امید را در سراسر وجودم فوران دادی و مرا دوباره به خود بازگرداندی.
خدایا ! می دانم هستی چون همیشه مهربانیهایت رابه من ارزانی داده ای و عشق بی مثالت را نثارم کردی .
خدایا ! می دانم هستی چون هق هق گریه هایم را تنها تو می شنوی و اشکهایمتنها با یاد تو پاک می شود.
می دانم هستی چون هر بار که دری را از روی نادانیو جهل بسته ام تو برایم باز کرده ای و مرا دوباره فرا خوانده ای.
خدایا ،میدانم که هستی
ادامه دارد.
درباره این سایت